« عیب جوییقدم در جای پای پیامبر »

پیت حلبی

شب جمعه وساعت دو نیمه شب بود .جلوی مسجد محمدی (در اتوبان شهید محلاتی)مشغول ایست و بازرسی بودیم .

من و چند جوان دیگر ،کنار ابراهیم هادی روی پله مسجد نشستیم و او برای ما صحبت می کرد .یکباره از جا پرید!!دوید وبه سمت ابتدای خیابان مجاور که صد متربا ما فاصله داشت رفت !نشست ودستش را توی جوی آب کرد!بعد هم برگشت.با تعجب پرسیدم :آقا ابرام چی شد ؟!گفت،«هیچی ،یک پیت حلبی توی جوی آّب افتاده بود و همین طور که می رفت،سرو صدا ایجاد می کرد .رفتم و از داخل جوی آب برداشتم تا صدایش مردمی که خواب هستند را اذیت نکند .»او با کار خودش،به ما که نوجوان بودیم ،درس بسیجی بودن و چگونه زیستن می آموخت

منبع ،سلام بر ابراهیم 2،ص 226

   یکشنبه 19 آذر 1396


فرم در حال بارگذاری ...